جدول جو
جدول جو

معنی ور ورا - جستجوی لغت در جدول جو

ور ورا
کم کم، آهسته آهسته
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وه وران
تصویر وه وران
(پسرانه)
بهوران، آنکه دارای روح و روان نیکوست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راورا
تصویر راورا
خارپشت، جوجه تیغی، زافه
فرهنگ فارسی عمید
(خُرْ خُ)
دهی است از دهستان چهریق بخش سلماس شهرستان خوی، واقع در 26500 گزی باختر سلماس و پانصدگزی شمال ارابه رو حاجی جفان. این دهکده کوهستانی و سردسیر است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی است. راه مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
گیاهی است که در کوهستانها و ریگستانها روید و جمیع مرضهای سوداوی را نافع است و بعضی گویند نوعی از گندنای کوهی است. (ناظم الاطباء) (برهان). سلطاخنیس. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
این کلمه در بیت ذیل از نظام قاری آمده است اما معنی آن روشن نیست شاید نام نوعی پارچه باشد:
آنکه خیاط برد پارچه از رو وارش
پنبه حلاج چرا کم نکند از کارش،
نظام قاری (دیوان ص 86)
لغت نامه دهخدا
نوعی از صدف است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(پُ پُ)
نیکلا، ترانه ساز و آهنگ ساز موسیقی مذهبی. مولد ناپل (1686- 1766 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وروره
تصویر وروره
ورور
فرهنگ لغت هوشیار
حرف زدن تلقین و تکرار کردن پر حرفی. ضرب المثلی در مقام استهزاء کردن تحصیل علم گویند: پالاندوزیست و دریای علم نه ملایی است وروور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر وفا
تصویر پر وفا
صاحب حسن عهد بسیار دارای وفا
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی خونکاهه دنباله پاره ای از بیماری ها که خونریزی زیر پوستی دست می دهد
فرهنگ لغت هوشیار
عارضه ای که در دنبال بعضی از امراض عفونی (از قبیل حصبه و تبهای بثوری و غیره) در مریض موجب خونریزی زیر جلدی شود. علامتاین خونریزی دانه ها و لکه های قرمز رنگی است که با فشار انگشت محو نمیشود و پس از چند روز محل این لکه هاتیره و کبود شده محو میگردد خونریزی زیر جلد دا الفرافیر نزف الدم زیر جلدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورطوری
تصویر ورطوری
نادرست نویسی ورتوری پارسی است از گیاهان سطاخینس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زر ورق
تصویر زر ورق
((زَ وَ رَ))
کاغذ زردرنگ و نازکی که به صورت ورقه زر برای بسته بندی و تزیین یا زرکوبی جلد کتاب سازند
لای زر ورق بزرگ شدن: در ناز و نعمت پرورش یافتن
فرهنگ فارسی معین
((پُ پُ))
عارضه ای که در دنبال بعضی از امراض عفونی (از قبیل حصبه و بت های بثوری و غیره) در مریض موجب خونریزی زیر جلدی شود. علامت این خونریزی دانه ها و لکه های قرمز رنگی است که با فشار انگشت محو نمی شود و پس از چند روز محل این لکه ها تیره و کبود شده
فرهنگ فارسی معین
سبز قبا که نوعی پرنده است، نوعی مار قرمز رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
جوی آبیاری مزارع که پرپیچ و خم باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
راه میان بر و شیب دار، چپ چپ نگاه کردن، انحراف از مسیر اصلی
فرهنگ گویش مازندرانی
اریب، کجکی
فرهنگ گویش مازندرانی
روبرو، مقابل، از پهلو مورب، کم کم
فرهنگ گویش مازندرانی
برانداز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بنایی که از یک سو به دیوار قدیمی تکیه داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
کوله باری را به دو بند ترکه بستنشکلی از بستن کوله بار
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم کناره های زمین که به دلیل نداشتن میدان کافی خیش در دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
به زور، زورکی
فرهنگ گویش مازندرانی
پیرامون، اطراف، حوالی
فرهنگ گویش مازندرانی
دزدی، گل شقایق، از سمت در
فرهنگ گویش مازندرانی
پیام بر، خبررسان، پیام رسان
فرهنگ گویش مازندرانی
کم کم، آهسته آهسته
فرهنگ گویش مازندرانی
آب و تاب دادن در بیان موضوعی، گفتگوی نامفهوم، یاوه
فرهنگ گویش مازندرانی
سرگرم کردن، دل کسی را با خوش رویی به دست آوردن، نوازش
فرهنگ گویش مازندرانی
افقی
فرهنگ گویش مازندرانی
از طرف پدر نسبت خانوادگی و خویشاوندی داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی